نسیم خدایی - فیروزجاه | ||
... چه پدری در خانه داشتم. به یادم هست وقتی که فرزندم دامن رسول خدا را ادراری کرد میخواستند او را ببرند پدرم میفرمود او را از من نرنجانید دامن من با آب پاک میشود اما رنجش او قابل پاک شدن نیست. بابا!
تو کجایی تا ببینی که مردم با من چه کردهاند که من (دختر رسول خدا) باید با آنها راه میآمدم. کوتاه میآمدم ولی خودشان ... با غروب خورشید تیرگی ظلمت و نفاق در پشت خانه من رونق گرفت اما این مردم نمیدانند که خورشید با طلوع خود نورش را به ماه و ستارگان نیز به ودیعت میگذارد.(1) گرچه خورشید در زمان طلوع خود بارها گفته بود از نور ماه و ستارگان بهره بگیرید و در مسیر روشنایی ماه حرکت کنید. هنوز از غروب خورشید نگذشته بود که ماه هویدا شد و من زیر بار حمایت ماه قرار داشتم گرچه از آلام سفر خورشید تسکین نیافته بودم که شنیدم عدهای با روشنایی ماه، دنبال «ماه ساختگی» خود رفتند. این عده فردی را نمایان کردند که خود در روز ناپیدا بود حال شخص تاریک چگونه خواهد توانست به دیگران روشنایی بدهد؟! این پیوستن به تاریکی چنان بود که دیگر نور ماه را ندیدند! بالاتر بگویم به او حملهور شدند تا او را خاموش کنند اما خدا نخواست.(2) ولی من تنها یاور ماه بودم... چه بگویم بعد از سفر خورشید چنان رنجشها بر من حملهور شد که دیگر آن استقامت رسولی، صبر نبوی نتوانست تکیهگاه من باشد. روزی دست بچهها را گرفتم برای دعا کردن. بچهها خیلی خوشحال شدند خود را برای دعا شنیدن آماده کردند تا با «آمین» گفتنشان حاجتم برآورده شود. من از این امت چه کشیدم! وای! وای! از این امت چه کشیدم که دیگر نتوانستم با ماه زندگی کنم بچهها گفتند: مادر! دعای تو چیست؟ با اندوه من هم دست به درگاه خداوند بلند کردم و بچهها هم شنیدند که چنین گفتم: «الهی عجل وفاتی» (3) ------------------------------------------------------------
1.أَنَا کَالشَّمْسِ وَ عَلِیٌّ کَالْقَمَرِ وَ أَهْلُ بَیْتِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُم (عوالی اللئالی، ج4، ص86.) 2.یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون (صف/8) 3.یَا إِلَهِیعَجِّلْوَفَاتِیسَرِیعا (بحار الأنوار، ج43، ص177.)
[ یکشنبه 93/1/10 ] [ فیروزجایی ]
[ نجوا () ]
|